وابستگی
من هنوز تو خیلی کارا وابسته به خانواده ام و این مایه عذابمه . مثلا اینکه تنهایی نمیتونم برم صومعه سرا و دنبال خونه بگردم و حتما یکی باید همراهم باشه برام عذابمه . و چون مجبورم یکی رو با خودم ببرم باید خودمو با برنامه های اونا وفق بدم و همینجور الکی منتظر بشینم ببینم کی حوصله و وقت دارن که باهام بیان دنبال خونه بگردیم .
اگه رانندگیم روال بود خودم ماشینو برمیداشتم میرفتم ولی اونم چون تا حالا داخل شهر نرفتم تنهایی میترسم . کلا وابسته به دیگرانم دیگه تو این دوره از زندگیم و این خیلی بده برام :(
از اینکه باید به ۳ نفر دیگه توضیح بدم که چی میخوام کجا میخوام برم چیکار باید بکنم و لطفا کمکم کنید هم بیزارم .
خجالتم میکشم که همه کارامو بندازم رو دوش داداشم اونم هزارتا گرفتاری داره برای خودش و منم شدم وبال گردنش
دوس دارم گریه کنم ولی چون خونه خودم نیستم الان این کارم نمیتونم کنم . امروز برگردم خونه خودم به بدبختیام فکر کنم و زاری