پاییز دلنواز تازه شروع شده

دوشنبه بیست و چهارم آذر ۱۴۰۴، 15:10

بالاخره بعد از روزها و ماه ها انتظار هوای شهرمون بارونی شده . آسمون کبود شده . صبحا هوا تاریکه ‌. صدای باد میپیچه و میخوره به شیشه اتاقم و تکونش میده . برگ درختاااااای خیسووو نگمممم وقتی پیچ میخورن و میریزن رو زمین ... گلای رز حیاطمون که یخ زدن از سرما .... ووووی همه چیز این پاییز رو دوست دارم من . هوا شناسی گوشیم رو باز میکنم و ۶ روز بارونی رو توش میبینم :))) چققققد دوست دارمممممممت باروووون :))) خا د بسه

..........

بازم دوباره اویزون خونه مامانم شدم . دیروز برگشتم چون ماشینم بنزین نداشت . تو مسیرمم پمپ بنزین نبود که خودم برم بزنم و یاد بگیرم . هیچی دیگه بابا زحمتشو کشید مثل همیشه . امروز میخواستم خونه خودم باشم ولی بابام گفت اطلاعیه دادن که اب قطع میشه . پس بعد مدرسه رفتم خونه خودم و یکم لباس برداشتم و دوباره برگشتم خونه مامان . کلیییی تو راه بودم امروز وووی چقد سختو خسته کننده است رانندگی طولانی . شنبه دوباره چالش پارکینگ‌ داشتم . رفتم دیدم اینبار اون همسایه قبلی سر جای خودشه کلی بغل دستیش ماشینشو اورده جلوتر پارک کرده و جای پارک منو گرفته . نمیدونم با چه فرمولی تونستم ماشینم رو جا بدم . امدادهای غیبی بوده حتما . بعدش یجوری تنظیم کردم که لب به لب با ماشین همسایه بشه و فاصله مون دوتا بندانگشت بود . دلم خنک شد . اینجوری یکم ترس به جونش میفته که نکنه بزنم به ماشینش . بی تربیتا . هیچ خوشم نمیاد جای من پارک میکنن .

دیگه چرت و پرت زیاد دارم برای تعریف کردن ولی حوصله ندارم . بای :(

Noor
© ناخوانا