جمع بندی
خب در این سال که گذشت چه اتفاقی افتاد ؟
من فشار روحی و روانی خیلی زیادی رو تحمل کردم و حالم بده . روزای خوب اصلا یادم نیست ولی بدبختی هایی که کشیدم جلو چشمم رژه میزن . من امسال ادم های زیادی رو از دست دادم که هستن ولی دیگه نیستن . من حتی خانواده مو هم از دست دادم . طوری که تصمیم دارم عیدو اونجا نرم . حداقل چند روز اولو نرم و این در حالیه که پ تصمیم داره کل ۳ روز اول رو با خانواده اش باشه . بله من همسرم رو هم از دست دادم و یه آدم تنهام .
ما امسال هم به زندگی بی معنی مون ادامه دادیم بدون هیچ هدفی و هیچ تلاشی . البته این حرف اشتباهه چون من برای خودم زحمت کشیدم به تنهایی و این پ بود که همراهم نبود . دلم نمیخواد زحماتی که برای خودم کشیدم رو به فنا بدم گ من قرار نیست به تنهایی بار این زندگی رو به دوش بکشم که . شاید سالی که میاد سخت تر باشه برام . شاید باید تصمیمات سخت تری بگیرم .
امسال فقط گرفتن ارشد و گواهی نامه ام برام خوب بود . میخوام سعی کنم سال بعد ماشین خودمو داشته باشم که امیدوارم حداقل به این یکی برسم .
و منم قصه . نوید ، راضیه ، پردیس و عرفانه . این چند هفته ای که تعطیلات منم قصه شروع شروع شده دوباره شروع کردم منفی بافی رو . کاشکی میشد دوباره از چیزای خوب بنویسم