از اینجور ادما بیزارم

چهارشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۳، 13:43

دوباره دیشب ماشینو گذاشت اونجا . امروز خیلی محترمانه زنگ زدم به خانمه و گفتم ببخشید پارکینگ شما مشکلی پیدا کرده؟ چون دیدم ماشینتون رو چند شبه تو پارکینگ من میذارید ... گفت "نه اصلا مشکلی نداره دیدم پارکینگت خالیه گفتم ماشینو اینجا بذارم" (با یه لحن طلبکارانه و اینکه حقشه انگار... مگه هرجا خالیه برای تو گذاشتنش؟) منم گفتم پس اگه مشکلی نداره لطفا پارکینگ منو خالی بذارید چون هم من اونجا رو اجاره کردم هم شب و نصف شب بابام یا دوستام میان درست نیست مزاحم شما بشم و هم اینکه دوست ندارم حق و حقوق همدیگه رو نادیده بگیریم ... همین .... به خانمه بر خورده و چارتا گذاشته روش و تحویل شوهرش داده .... شوهرشم زنگ زده به بابام ... حدس میزدم این کارو کنه و دلم میخواست به بابام زنگ بزنم و بهش بگم که در جریان باشه اما نزدم و دقیقا همونطور که پیشبینی میکردم مردی زنگ زده به بابام و گفته من خیلی ناراحت شدم از دخترت چونکه پارکینگ من خیس بوده و من یه شب فقط ماشین اونجا گذاشتم و من حیاطو راه پله رو تمیز میکنم و انتظار نداشتم و فلان ..... در حال به هم زن بودن این خانواده که شکی نیست .... در اینکه زنه انقد دروغگوعه که هم به من دروغ گفته هم به شوهرش هم که شکی نیست ..... مرده هم دروغگوعه البته .... ولی از بابام ناراحتم چون مقصر این رفتارا رو دقیقا بابام میدونم که میخواد صلح کنه همیشه... که میگه اشکالی نداره..... منم کفری شدم و گفتم من دارم اینجا زندگی میکنم پس تو که مشکلات منو حل نمیکنی زیادش نکن حداقل .....و اینکه من راه پله خودمو همیشه خودم تمیز میکنم اون اقا فقط یکبار راه پله منو تمیز کرده اون یکبار هم چون وسایل خودشو میخواست تو پاگردم بذاره اینکارو کرده بود .... حیاطم که من هیچ استفاده ای ازش ندارم که بخوام تمیزش کنم ... اونا اونجا فرش میشورن ،سبزی میشورن ، ماشین میشورن و ... چرا باید این چیزا رو بهونه کنه ..... چرا من باید با این بیشعورا همسایه باشم؟

خیلی عصبانیتم بیشتر شد جای اینکه کمتر شه

بیشتر عصبانیتم از بابامه که فک میکنم بهشون باج میده

Noor
© ناخوانا