روزای بد

یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲، 15:0

خیلی برام دردناکه کسی رو نداشته باشم که به حرفام گوش بده و متاسفانه تو همین دوره از زندگیم گیر کردم . خاطره ها کی کم رنگ میشن؟کی فراموش میشن ؟ به کجا میرسه که ادما همو کنار میذارن؟به کجا میرسه که دیگه با هم حرف نمیزنن؟به حرفای هم گوش نمیدن؟ نمیدونم من که طاقتم خیلی کم شده دلم میخواد برم تو جنگل زندگی کنم و چشمم به هیچ کس نیفته . دلم نمیخواد از خودگذشتگی کنم دلم نمیخواد حسامو نادیده بگیرم اونم برای چیزایی که ازشون مطمئن نیستم حتی به سرم زده ادرس اینجا رو عوض کنم و به زودی اینکارو میکنم

Noor
© ناخوانا