۱۳ بدر ۱۴۰۴

پنجشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۴، 14:59

دیروز ۸ صب زنگ در رو زدن در حالی که همه مون خواب بودیم . خانواده اقای ج بودن . فک میکردم ۱۱ میان :/ ۸ صب اخهههه ... برای اینکه به ترافیک نخورن زود حرکت کرده بودن از رشت ... خلاصه پاشدیم و صبحونه خوردیم و بعدشم روفرشی رو تو حیاط در جوار گلای زرد نازنازی پهن کردیم و بساط ۱۳ بدر به پا شد . منو دخترا تا وقت ناهار پای تلویزیون بودیم و اهنگ های شماعی زاده و ویژه برنامه نوروز رو می دیدیم .

بعد رفتیم حیاط و ناهار خوردیم . اقایون مسئول کباب بودن . ۳۰ درصد کبابا رو سوزونده بودن . ظرفا رو به تنهایی شستم و جمع کردن سفره رو گذاشتم برای بقیه . سختم بود هی رفت و امد کنم از حیاط به اشپزخونه :)

عصری هم چای و قابلمه اش رو برداشتیم رفتیم کوه . داداشم نیومد . خیلی شلوغ بود همه جا . لب جاده نشستیم و کیف کردیم . عکس هم گرفتیم زیا. . یکمی هوا که سرد شد بساطمون رو جمع کردیم که برگردیم ‌ . به یکباره اقای ک (شوهر دختر خاله مامان) زنگ زد که شما کجایین ما هم میخوایم بیایم . هیچی دیگه ما نشستیم تو ماشین و تو اینستا چرخیدیم تا ک و خانمش اومدن . جالب اینه نت بالای کوه از نت خونه مامانم اینا قوی تر بود:/

وقتی ک و خانمش رسیدن ، ک تند و سریع کلی هیزم جمع کرد و اتش درست و قلیونشم به پا کرد . بابا و اقای ج هم نشستن کنارش :) دوباره قابلمه اش و تخمه ها رو اوردن پایین . منو دخترا بیشترشو تو ماشین موندیم . دورهمی مناسب سنمون نبود ولی همینکه به مامان باباهامون خوش میگذشت قشنگ بود ‌ .

هوا که تاریک شد برگشایم خونه . ک و خانمش دیگه نیومدن خونه ما . رفتن به خاله گل سر بزنن . ما دورهم شام خوردیم و پایتخت دیدیم . ۱۱ که شد اقای ج اینا هم رفتن و این چنین سیزده ما بدر شد .

راستی مسیر رفتن به کوه تو مسیر خونه شوعر سابقم بود . فکرم درگیرشون شده بود که چقد بد و سخت میگذشت باهاشون . چقد توهمین سیزده بدرا باهاشون چالش داشتم . خدا رو شکر ازشون جدا شدم و کاش میشد برگشت به عقب تا چیزای بدی که تجربه کردمو تجربه نکنم :) البته که نمیشه ولی خب حسای بدی ک اون موقع تجربه کردم هنوز همراهمن

امیدوارم به شما خوش گذشته باشه :)

Noor
© ناخوانا