دوست یابی

چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۴، 20:37

دیروز تصمیم گرفتم که امروز نرم خونه خودم . از اینکه تنهایی بمونم اونجا حس خوبی نداشتم :( چه زندگیه برای خودم ساختما . شاید بهتر بود انتقالی نمیگرفتم . خیلی با اون شهر احساس بیگانگی میکنم . چیه این مغز لعنتی با فکرایی که میسازه برامون و واقعی جلوه شون میده . چرا من انقد باید بترسم از دوری از تنهایی ...

گفتم پیام بدم به سید ببینم اگه اون میاد خونه ام منم وسایل جمع کنم و برم . گفت تو بیا پیشم . منم برای انکه بهش نه نگفته باشم قبول کردم . گفت بریم بیرون و شب بریم خونه اش بخوابیم . گفتم باشه . به ز هم پیام داد اونم گفت میاد . حالا ز از رامسر باید راه بیفته بیاد سمت ما . معلوم نیست کی برسه . دلهره دارم از اینکه پیش دوستام حالم بد بشه . امشب به دکتر افشار گفتم اینو . گفت سید خیلی دوست داره که با اینکه این حالتا بهت دست میده بازم میاد دنبالت و برات وقت میذاره . دیدم راست میگه و امشب به سید پیام دادم و اینا رو بهش گفتم و ازش تشکر کردم که با این وجود کنارمه . چقد خوبه دوستی واقعا. کاش میشد مث بچگیامون میتونسیم دوستای خوب پیدا کنیم . دوستای موندگار

تو دوسال اخیر فقط با ه و ف دوست شدم . ف که هیچی ترجیح میدم ازش دوری کنم . ولی ه برام یه دوست جدید و خوب بود . دیگه ازش دور شدم ولی دوست دارم رابطه ام باهاش ادامه داشته باشه . ع حاجخو هم دوستمه . پس شد دو دوست در دوسال . یعنی سالی یکی . کمه ها :( دوست بیشتر لازم دارم :( تازه یکی از دوستامم از دست دادم . یعنی رابطه مو باهاش خیلی کمرنگ کردم . ش رو میگم . حسود و انرژی منفی و غر غرو به مقدار زیاد بود . ولی خب گاهی دلم براش تنگ میشه . هعی روزگار .

Noor
© ناخوانا