خونه جدید
بالاخره دیروز خونه جدیدو پیدا کردم . این خونه رو ط تو دیوار دید و برام فرستاد . جالبه که من هر دوسه ساعت دیوارو چک میکردم ولی این خونه رو ندیده بودم . بعد دیروز که با بابام رفتیم و چندتا خونه رو دیدیم من بازم این خونه از دستم در رفت . بابام به بنگاهی زنگ زد و من فک کردم این بنگاهی یه خونه بیخود دستشه و به بابام گفتم چرا بهش زنگ زدی اخه ... بعد دیوارو چک کردم دیدم نه اشتباه کردم و این اون خونه ایه که ط فرستاده . رفتیم دیدیم و من فقط یه دور تو خونه زدم و گفتم همین خوبه ... به دو علت اولیش اینکه نه جای خیلی پرتیه نه جای خیلی شلوغی ... راحت میتونم ماشینو ببرم تو پارکینگ :) علت بعدیش این بود که خونه کلید نخورده است . دوست نداشتم مثل اسباب کشی های قبلیم برم تو یه خونه قدیمی و چربی های روی گاز و هود خانوارهای قبلی رو بسابم و دشوییشون رو بشورم :)) خب الحمدلله ...
البته از دوتا از معیارهام هم چشم پوشی کردم . یک اینکه دوست داشتم خونه ام نورگیر باشه که این خونه زیاد نورگیر نیست و پنجره پذیراییش هم کوچیکه ... و دومی اینکه دوست نداشتم طبقه اول باشم ولی افتادم طبقه اول
امیدوارم گرفتار دزد و اینجور برنامه ها نشم
ولی خب صاحب خونه هنوز بهم کلید نداده . چون نصف پولم دست صاحب خونه ی فعلیمه و اونم معلوم نیست کی پولمو بهم میده . جدیده گفته پولو یهو بهم بدین کلیدو بدم بهتون . فعلا فقط بیعانه دادیم .
از این وضعیت زندگی تو خونه بابام اینا یا زندگی لای کارتونای خونه خودم خسته شدم .
حالا امروز که باید پول بیعانه رو میزدم به حساب مردی برق خونه قطع شده بود و گوشی منم شارژ نداشت دیگه داشتم دیوونه میشدم که مامانم زنگ زد به خاله ام و پرسید برق دارن یا نه . که داشتن . خاله ام طفلی اومد دنبالم . رفتیم خونه شون گوشیمو شارژ کردم و چون اونجا نت خوب کار نمیکنه دوباره منو رسوند خونه مامانم اینا و پولو زدم :/ استرسی کشیدم که نگم ... که بیشتر بخاطر بابام بود که میترسیدم زنگ بزنه بگه پولو بزن من بگم گوشیم خاموش شده دیگه دیوونه میشد :))