اوستا و مرد تهرونی

پنجشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۴، 17:1

دیروز صبح بعد از مدت ها رفتم پیش ه . کلی حرف زدیم و یکم خرید کردم ازش . ظهر که اومدم خونه احساس بهتری داشتم . فیلم دیدم . کتاب خوندم . به کارای خونه رسیدم . منچ بازی کردم . یهو غروب داداشم زنگ زد که مامان حالش بد شده بردنش سونو ممکنه لازم بشه بره بیمارستان ... منو دارید تا اون ته تهش فکرای بد کردم . ترسیدم . گریه کردم . ب بابام زنگ زدم اون بیشتر بهم استرس داد . ولی وقتی داداشم رسید دیدم خیلی ریلکسه و اروم شدم . زنگ زد ب بابام . مامانم سونوشو به دکتر نشون داده بود و خدا رو شکر کبدش نبود ... بعد اروم تر شدم... تا رسیدیم دیگه مامانم سرمش تموم شده بود باید یه امپول میزد به شکمش . امپولو هم زد و برگشتیم خونه . براش اش خریدم . اومدم دیدم ظرفای ناهار تو سینکه . ظرفا رو شستم و میشه گفت از همون تایم همه اش اینجا سر پام و دارم کار میکنه . خیلی غصه خوردم برای خودم که خواهر ندارم که کمکم باشه داداشمم فک میکنه انجام این کارا سخت نیست حتما که از صبح تو اتاقه و فقط گاهی میاد بیرون . البته که بی انصاف نباشم امتحان داره و صدای وزوز درس خوندنش به گوشم میرسه . بابا هم که کارای بیرونو انجام میده . ولی من خیلی گناه دارم و خسته شدم . حالا صابخونه هم امروز زنگ زده که میخوام مستاجر بیارم خونه رو ببینه . منتطرم بابام از نونوایی برگرده و منو ببره خونه اونجا رو یکم مرتب کنم ....

از یه خونه ای که پشت خونه ی ماست صدای داد و بیداد میداد ... من دید ندارم نسبت به خونه هه و اصلا نمیدونم خونه ی کی بوده ولی اینطور که معلومه یه تهرانی خریده خونه رو . از روی لهجه داد و بیدادش که تا اینجا میاد فهمیدم تهرانیه . داد میزنه سر اوستا کار . که این چه دریه نصب کردی و حرومت باشه این پولی که من بهت دادم و کلی فحشای بد هم به شهر ما داد که اینجا خرابه است و فلانه و ر ... تو شهرتون ر... تو این خراب شده و از این حرفا .... از بی ادب بودن مرده ناراحتم از اینکه به کل شهرمون هم بی احترامی میکنه ناراحتم ... ولی اینکه با اوستاهه دعوا کرد رو دوست داشتم چون اینجا خیلی از تعمیرکارا همینجوری کارو خراب میکنن یا ادمو مجبور میکنن چندبار بیاریشون بالای کار ... تازه با کلی منت و احترام و فلان ... هربارم انتظار گرفتن پولو دارن .... بنظرم اگه ما سر گرفتن حقوقمون از این اوستاها زرنگ بودیم و اینجوری شاخشون نمیکردیم اینا انقد پررو نمیشدن .... این اقاهه داره پدر اوستا رو در میاره با حرفا و دادایی که میزنه و از این بابت خوشحالم :/ تا اوستا باشه که کارشو ماست مالی نکنه و درست انجامشون بده....الانم صدای دستگاه میاد . داره دوباره انجامش میده

Noor
© ناخوانا